بسیاری از کارشناسان بر این باورند که تنشهای دولت کارتر با ایران با هدف محدود کردن حضور کارتر در کاخ سفید به یک دوره واحد بوده است. اما آیا حقیقت دارد؟ برای پاسخ به این سؤال باید چند موضوع را درنظر داشته باشیم: اول از همه، کارتر یکی از معدود رؤسای جمهور ایالاتمتحده با ایمان باپتیست بود. بهعنوان یک مسیحی وفادار، سیاست خارجی او مشابه اعضای حزب دموکرات بود که مدعی حمایت از حقوق بشر هستند و بنابراین یک سیاست خارجی ساختاریافته بود.
اما بحرانی که پس از تسخیر «لانه جاسوسی» - نه فقط بهطور خاص در روابط دو کشور و ساختار داخلی آمریکا نیز اثر مهمی بر جای گذاشت، بلکه در نظم جهانی بهطور کلی نیز تأثیرات شگرفی داشت. ایالات متحده برای محکوم کردن تسخیر لانه جاسوسی به دیوان بینالمللی دادگستری و شورای امنیت سازمان ملل مراجعه کرد. بلافاصله با درهای بسته روبهرو شد زیرا شوروی قطعنامه شورای امنیت را وتو کرد تا خود را به دولت جدید و انقلابی ایران نزدیک نشان دهد.دولت کارتر نتوانست بحران را حل کند و مذاکرات بین دو کشور در سال۱۹۸۱در الجزایر به پایان رسید. دولت انقلاب با تجربه دهها سال مداخله مستقیم و غیرمستقیم آمریکا، از مداخله جدید آمریکا در امور داخلی خود مانند کودتای ۲۸مرداد که منجر به برکناری دولت مصدق شد، نگران بود.
بنابراین در جریان مذاکرات، طرف ایرانی اصرار داشت آمریکاییها متعهد شوند در امور ایران دخالت نکنند و با توجه به حساسیت مسائل باقیمانده بین دو پایتخت، «دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا» برای کاهش تنشها در لاهه هلند تأسیس شد. سرانجام بهدنبال توافق الجزایر، کارکنان دیپلماتیک و کنسولی آمریکا به خانه بازگشتند اما در این میان ساکنان کاخ سفید تغییر کرده بودند.
کارتر که رئیسجمهوری با تحصیلات باپتیست و سیاستهای مذهبی قوی بود، نتوانست این آموزهها را در سیاست خارجی جاری کند. در آن سوی جبهه، رهبر جمهوری اسلامی ایران که در مرحله نخست از شخصیتی مذهبی برخوردار بود، به لطف رفتار سیاسی سنجیده متخذه، توانست ایران را از بحران خارج کند و کارتر را از کسب آرای آمریکاییها برای دور دوم بازدارد.
این راهبرد تعیینکننده از سوی امام خمینی بود که برای همیشه اثر خود را بر روابط ایران و آمریکا گذاشت و همچنین به یک مجموعه از تحولات مهم و تا حدودی شگرف جهانی منجر شد. در دوره دوقطبی جنگ سرد که در آن جهان بین کشورهای تحت سلطه شوروی و کشورهای تحت کنترل سرمایهداری تقسیم شده بود، برای اولینبار کلمه مستقلی شنیده شد که نه با شرق و نه با غرب ارتباطی نداشت. امام نشان داد که میتوان بدون عضویت در یکی از دو بلوک شرق یا غرب، مستقل بود.در واقع شوروی پس از آن وتو منتظر دست دادن تهران بود و فکر میکرد به لطف رفتار ضدآمریکایی خود، دولت جدید ایران به آغوش مسکو خواهد افتاد. اما ایران نشان داد که مستقل است و به روشنی به جهانیان فهماند که به کمونیسم یا سرمایهداری وابسته نیست. متعاقبا در اقدامی که بوی انتقام میداد، شوروی از حمله صدام به ایران حمایت کرد: تجاوزی که منجر به جنگ هشت ساله شد و تمام دنیای استکبار را علیه ایران انقلابی متحد ساخت.
دومین موفقیت مهم برای جبهه انقلاب مربوط به شکست کارتر در برابر یک سیاستمدار ناشناخته با سابقه بازیگری در سینما بود: رونالد ریگان که بدون توجه به فشارهای دولت در سایه، تماما خود را وقف مبارزه با دشمن شرق کرد. ریگان با راهبرد جدیدی وارد کاخ سفید شد. او سعی کرد اتحادی ایجاد کند تا صادرات فناوری و غلات به اتحاد جماهیر شوروی را محدود کند.
او عملیات روانی و رسانهای گستردهای علیه اتحاد جماهیر شوروی انجام داد و آن را بهعنوان یک امپراتوری شیطانی به افکار عمومی قبولاند. بودجه هنگفتی را به جنگ ستارگان و کمپین نظامی آمریکا اختصاص داد، شوروی را بهناچار سمت مسابقه تسلیحاتی سوق داد. ولی واشنگتن به لطف منابع اقتصادی متحدان استراتژیک خود، توانست بخش بزرگی از ماجراجوییهای آمریکا را پوشش دهد. روسها اما از این مزیت بیبهره بودند. ریگان مثلثی ایجاد کرده بود - محدودیتهای صادراتی، عملیات روانی و رسانهای، مسابقه تسلیحاتی - تا روسها را که تصمیم گرفته بودند برای حمایت از دولت کابل وارد افغانستان شوند و در باتلاق گرفتار شده بودند، تحت فشارقرار دهد. طولی نکشید که این راهبرد جواب داد و صدای شکستن امپراتوری سرخ شنیده شد و فروپاشی شوروی اتفاق افتاد.به نظر میرسید استراتژی سیاسی جمهوری اسلامی ایران که در انتخاب نشدن مجدد کارتر بهعنوان رئیسجمهور آمریکا بیتاثیر نبود، به دگرگونی دوقطبی جهان پایان داد؛ رویدادی که در صورت پیروزی مجدد کارتر هرگز اتفاق نمیافتاد.در سالهای بعدنیز همواره ایران در حال ایفای نقش مثبت خود در تحولات منطقه و جهانی بوده و این نقش تاریخی بار دیگر در سالهای اخیر در جریان مبارزه با داعش تکرار شد: راهبرد مقام معظم رهبری نقش بسزایی در جنگ با تروریسم داعش داشت.هیچ کشوری نمیتواند سهم مهم ایران را در مبارزه با تروریسم داعش نادیده بگیرد. دنیای سیاسی نیز نمیتواند نقش مهم سردار سلیمانی را که پنج سال پیش در عراق به دست آمریکاییها به شهادت رسید، در این مبارزه فراموش کند. نقش و رسالت تاریخی تهران، تضمین ثبات و امنیت غرب آسیا و شمال آفریقا و ملتهای حاضر در این پهنه گیتی است؛ نقشی که ضامن صلح و امنیت است و باید توسط سایر کشورها و بازیگران، محترم شمرده شود.